“هر چقدر که زندگی سخت به نظر برسد،
همیشه چیزی وجود دارد که انجام دهید و در آن موفق شوید.”
این جمله از اِستیوِن ویلیام هاوکینگ، فیزیکدان نظری، کیهان شناس و نویسنده انگلیسی است. شخصی که در سن ۲۱ سالگی متوجه بیماری اِی الِ اِس (ALS) میشود و طبق پیش بینی پزشکان تا دو سه سال آینده، فرصت زندگی کردن را دارد؛ اما این بازه به بیش از ۵۰ سال می رسد.
او مدیر تحقیقات مرکز کیهان شناسی نظری در دانشگاه کَمبریج بود، که بیش از چهل سال، سابقه فعالیت علمی داشت. کتاب ها و همایش هایش او را به یک چهره محبوب، تبدیل کرده بود. او عضو جامعه سلطنتی هنر و نیز، عضو ثابت جامعه آکادمی پاپتیکال علوم (Pontifical Academy Of Sciences)بود و در سال ۲۰۰۹ مدال آزادی ریاست جمهوری آمریکا را گرفت.
در این مقاله زندگینامه اِستیون هاوکینگ را مورد بحث قرار می دهیم.
اِستیون هاوکینگ در ۸ ژانویه ۱۹۴۲ در شهر آکسفورد از فرانک و ایزابل هاوکینگ زاده شد. اِستیون در روزهای جنگ جهانی دوم به دنیا آمد. خانه والدین وی در شمال لندن واقع بود. پدر ومادر او، برای اطمینان یافتن از تولد بدون خطر و سالم نخستین فرزندشان تصمیم گرفتند پیش از به دنیا آمدن او موقتاً به آکسفورد بروند. ایزابل در آکسفورد پسرش را به سلامت به دنیا آورد. این روز مصادف بود با سالروز مرگ گالیله، که دقیقاً سیصد سال پیش از آن، در ۱۶۴۲ اتفاق افتاده بود. بنا بر تصادفی دیگر، نیوتون حدود همان روزها در همان سال به دنیا آمده بود.
وی از همان زمان به علم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر میپروراند، اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و به خصوص بدخط شناخته میشد. پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند و زندگی ساده در خانه ای شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب، عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت میکرد.
در سن هشت سالگی، هاوکینگ و خانواده اش به شهری در ۳۲ کیلومتری شمال لندن رفتند. اِستیون در آنجا به بهترین مدرسه محلی رفت و از همان آغاز، نبوغ خود را نشان داد. استیون به علوم طبیعی علاقمند شد و حتی یک آزمایشگاه علمی در خانه دایر کرد. استعداد پنهان وی به یک تکان و ضربه نیاز داشت تا خود را آشکار کند. این اتفاق در شانزده سالگی او افتاد، که در حال آماده شدن برای امتحانات اِی لِوِل (A Level) بود. این عبارت مخفف عبارت (Advanced Level)میباشد، آزمونی برای سنجش صلاحیت افراد براساس موضوع تحصیلی و یک مدرک عمومی مختص دانشآموزان بومی انگلستان، ولز و ایرلند شمالی است که و قصد ورود به دانشگاههای انگلیس یا دانشگاههای هر کشور دیگری که پذیرنده سطح (A Level) هستند را دارند.
در سال ۱۹۵۸ پدر هاوکینگ طی ماموریتی همراه با خانواده تصمیم گرفت تا هند با اتومبیل خود برود. اما متاسفانه، همه اعضای خانواده نمیتوانستند در این سفر حضور داشته باشند و باید اِستیون را باقی میگذاشتند تا امتحانات خود را بدهد. جاگذاشته شدن هاوکینگ از سوی خانواده اش باعث شد اندیشه او برانگیخته و تحریک شود.
اِستیون بیشتر به ریاضیات گرایش و علاقه داشت، که در این درس از همه بهتر بود؛ اما پدرش مخالف این بود و ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بن بست میدانست که فقط به تدریس ختم میشود. سرانجام قرار شد اِستیون ریاضیات، فیزیک و شیمی را مطالعه کند. وی تمام تلاش و دقت خود را وقف درس هایش برای امتحانات اِی لِوِل کرد. یک امتحان اولیه هم برای آزمون ورودی آکسفورد در پیش داشت که هدف آن شرکت در آزمون واقعی سال بعد بود. در اتفاقی غیرمنتظره، اِستیون از پس امتحان آکسفورد چندان خوب برآمد که یک کمک هزینه تحصیلی به او اعطا شد.
اِستیون هاوکینگ در هفده سالگی به کالج دانشگاه آکسفورد وارد شد تا در آن جا به تحصیل علوم طبیعی، با تأکید بر فیزیک بپردازد. او از همان زمان به اخترفیزیک و کیهان شناسی علاقمند شد زیرا کنجکاوی بسیاری در یافتن رمز و راز ستارگان و کیهان داشت. اِستیون از کودکی عاشق رمان های علمی تخیلی بود و مطالعه آنها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک، نجوم و علوم دیگر می افزود.
هاوکینگ شاگرد اول شد، و در پاییز سال ۱۹۶۲، در بیست سالگی به ترینیتی هال کَمبریج وارد شد. در همان ابتدا، پی برد که فرد هویل (Fred Hoyle)که استاد اِستیون بود؛ تصمیم گرفته او را به عنوان دانشجوی خود نپذیرد. و دستیار هویل به عنوان استاد راهنمای وی برگزیده شد. به غرور هاوکینگ ضربه سختی وارد آمد و این بی اعتنایی و تحقیر را هرگز فراموش نکرد. در دوره فوق لیسانس کَمبریج، هاوکینگ دیگر آن دانشجوی درخشان دوره لیسانس نبود.
در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پله ها زمین خورد و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظه اش را از دست داد. دوستانش گمان میکردند که این اتفاق ناشی از مستی او بوده است، اما این تنها باری نبود که او از پله ها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفش هایش، برایش دشوار شده بود. هاوکینگ در رفت و آمد در پله ها مواظبت می کرد، اما آن دشواریِ بستن بند کفش کماکان باقی بود.
وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳ در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتراز بدترین کابوس هایی بود که امکان داشت به سراغ کسی بیاید. او دچار بیماری ALS شده بود. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می دهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین میبرد و با تضعیف ماهیچه ها فلج عمومی ایجاد میکند، به طوری که به مرور توانایی هرگونه حرکتی از شخص سلب میشود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بی درمان مدت زیادی زنده نمی مانند و این مدت برای اِستیون بین دو تا سه سال پیشبینی شده بود.
هاوکینگ به کَمبریج بازگشت و به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرو رفت. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعت ها متفکر و بی حرکت ماند.
خودش بعدها تعریف کرده است که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده است و او را برای اجرای حکم میبرند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی میکشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون درمان مبتلا است اما لااقل درد نمیکشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمیپذیرفت، هشدار داد که از کجا معلوم پیش بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباهات کتب درسی باشد.
آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد، آشنایی اش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد(Jane Beryl Wilde) بود. دختری که در مهمانی سال نو با او دیدار کرده بود، در کمبریج به دیدنش رفت. جین فقط هجده سال داشت. وی درس های اِی لِوِل را در دبیرستان سنت آلبانز نزد خود میخواند، و قصد داشت سال بعد به دانشگاه لندن برود.
ازدواجش با جین در سال ۱۹۶۵ صورت گرفت. از نظر هاوکینگ، این اتفاق «همه چیز را تغییر داد». وی اکنون چیزی داشت که به خاطرش زندگی کند. اما اگر قرار بود ازدواج کند، پس باید شغلی می داشت و برای اینکه به کاری مشغول شود، به درجه دکتری نیاز داشت. هاوکینگ بار دیگر اعتماد به نفس خود را به دست آورد، و دست به کار اندیشیدن درباره موضوع مناسبی برای پایان نامه دکتری خود شد و خود را خوشبخت میدانست.
هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار را برای دریافت دکتری تخصصی آغاز کرد، اراده مصمم هاوکینگ برانگیخته شد، و نیروی مغزش را به طور کامل، بدون کمترین پریشانی حواس، متمرکز کرد؛ و باید هم این شرایط فراهم می آمد؛ زیرا مسائلی که وی اینک متوجه آنها شده بود از جمله پیچیده ترین و بلندپروازانه ترین مسائل در کلّ حوزه کیهان شناسی به شمار می آمدند.
از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان مجبور به استفاده از صندلی چرخدار شد زیرا قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده بود. او با این دو انگشت میتوانست دکمه های رایانه بسیار پیشرفته ای را فشار دهد که اختصاصاً برای او ساخته بودند که به جایش حرف میزد و رابطه اش را با دنیای خارج برقرار میکرد زیرا اِستیون از سال ۱۹۸۵ قدرت گویایی خود را هم از دست داده بود.
وی بعد ازمدتی و با از کار افتادن دو انگشتش، از سیستمی که با استفاده از هوش مصنوعی تولید شده بود برای صحبت کردن استفاده میکرد. فناوری هوش مصنوعی این شرکت (که در حال حاضر به عنوان اپلیکیشن صفحه کلید در تلفن های هوشمند به کار گرفته میشود)، یاد میگرفت که هاوکینگ چطور می اندیشد و بر این اساس واژه ای را پیشنهاد می داد که این دانشمند قصد استفاده از آن را داشت.
آنچه هاوکینگ برای برقراری ارتباط با مردم از آن استفاده می کرد، یک دستگاه تولید گفتار (SGD) یا دستگاه کمکی خروجی ارتباط بود. این دستگاه خاص، مکمل یا جایگزین گفتار/نوشتار برای افرادی است که به طور معمولی نمی توانند با بقیه مردم ارتباط برقرار کنند. اِستیون از این سیستم ارتباطات مبتنی برکامپیوتر که توسط شرکت اینتل ساخته شده بود، از سال ۱۹۹۷ تا زمان مرگ خود (۱۴مارس ۲۰۱۸) استفاده می کرد.
اِستیون و همسرش جین در سال۱۹۹۵ از هم جدا شدند اما جین پس از این جدایی همچنان به اِستیون کمک می کرد. آنها در طول زندگی مشترکشان دارای ۳ فرزند شدند، رابرت (متولد ۱۹۶۷) ، لوسی (متولد ۱۹۷۰) و تیموتی (متولد ۱۹۷۹) .
هر دوی آن ها دوباره ازدواج کردند. زندگی اِستیون با همسر دومش، الین میسون (Elaine Mason) نیز پس از ۱۱سال (از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۶) به طلاق منجر شد.
پروفسور هاوکینگ در سن ۷۵ سالگی، توسط ریچارد برنسون به سفر به فضا دعوت شد. او هرگز گمان نمی کرد که رویای سفر به فضا برایش محقق شود و به بزرگترین آرزویش رسید.
هاوکینگ، سی سال، از ۱۹۷۹ تا یکم اکتبر ۲۰۰۹، دارنده کرسی ریاضیات لوکاس بود. وی به خاطر فعالیت در کیهان شناسی و گرانش کوانتومی به ویژه درباره سیاه چاله، شناخته شده است. کتاب تاریخچه زمان او که با رکوردی ۲۳۷ هفته ای پرفروش ترین کتاب در بریتانیا باقی ماند و علاوه بر آن هفته ها در صدر پر فروشترین کتاب های ساندی تایمز(Sunday Times) بود که باعث شهرتش شد. همچنین، کتاب طرح بزرگ او که در اواخر سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید پس از چند روز به یکی از پرفروشترین کتابهای آمازون تبدیل شد؛ که تعجب وی را از فروش برانگیخت.
کتاب (جهان در پوست گردو) او نیز از پر فروش ترین کتابهای علمی بود که به نوعی ادامه
کتاب تاریخچه زمان طبق گفته خودش بود و آن نیز یکی از کتاب های محبوب وی به شمار میرفت.
هاوکینگ صبح روز چهاردهم مارس ۲۰۱۸ (۲۳ اسفند ۱۳۹۶) در ۷۶ سالگی در منزلش واقع در کمبریج درگذشت. بر روی سنگ قبر وی، به وصیت خودش، معادله تابش سیاهچاله که مهمترین دستاورد علمی او بود حک شده است.
همچنین صدای او، به صورت ضبط شده همراه با یک فایل دودویی (باینری) توسط یکی از فرستنده های فضایی اسپانیا به سمت یک سیاهچاله رفت.