“نابینایی که در زمان حیات، کلبه‌ای خانه‌ی او بود و پس از مرگ، جهان یکسره خانه‌ی وی گردید”

دکترمحمد خزائلی دانشمند، ادیب و محقق نابینای معاصر است. شخصی که به زبان های فارسی، عربی، فرانسوی و انگلیسی تسلط کامل داشت و بیشتر عمر خود را صرف خدمت به بهبود وضعیت نابینایان نمود.
در این مقاله به زندگینامه محمد خزائلى می‌پردازیم.
محمد خزائلى سال ۱۲۹۲، در کره‌رود اراک متولد شد و در هجده ماهگى بر اثر ابتلا به بیمارى آبله، بینایى خود را از دست داد. این اتفاق سبب شد تا با امکاناتی نزدیک به هیچ، و تنها با اراده و تلاش، پله‏های ترقی را طی کند و نام نیکی از خود، در تاریخ ایران به یادگار گذارد.
پدرش، محمدرضا، از تجار شهر و مادرش جهان خانم، نمي‌خواستند پسرشان بی‌سواد بماند؛ بنابراین به اراک مهاجرت کردند. در آن زمان امکانات خاصی برای آموزش و پرورش نابینایان وجود نداشت. از این رو محمد در هفت سالگی برای فراگرفتن قرآن، رهسپار مکتب‌خانه‌های قدیم شد و مدتی به آن جا ‌رفت؛ تا روزی به پدرش گفت: «آقای معلم قرآن را غلط می‌خواند!» و این اولین انتقاد او نسبت به محیط تعلیم و تربیت بود. پدرش متوجه شد این مکتب‌خانه جوابگوی خواسته پسرش نیست؛ بنابراین به محض افتتاح اولین مدرسه در اراک، به نام مدرسه صمصامیه، او را در آنجا ثبت‌نام کرد. محمد حافظه بسیار قوی‌ای‌ داشت و زمانی که درس‌ها را برایش می‌خواندند، به‌سرعت یاد می‌گرفت؛ به نحوی که در ۱۲ سالگی قرآن را کاملاً حفظ بود و اگر آیه‌ای برایش تلاوت می‌شد، بلافاصله ادامه آن را قرائت می‌کرد.
هنگامی‌که محمد با دوستان دوران تحصیلش، برای تفریح به بیرون شهر می‌رفت از آنان می‌خواست نوشته‌های روی سنگ قبرها را به او نشان دهند تا لمس کند تا با شکل‌های حروف الفبای فارسی آشنا شود.
در دوره ابتدایی، با وجود نابینایی، همیشه شاگرد اول بود و توانست مدرک پایه ششم ابتدایی را با معدل ۲۰ به‌دست آورد. در آن دوره امتحانات او به‌صورت شفاهی برگزار می‌شد.
تحصیلات متوسطه را در صمصامیه اراک به پایان رساند؛ ولی برای گذراندن امتحانات پایه سوم متوسطه با مشکلات فراوانی مواجه شد. آن زمان برای اولین بار، بیشتر فقدان بینایی خویش را احساس کرد. آزمون‌های شفاهی دروس را با موفقیت گذراند؛ ولی نابینایی، مانع شرکت او در امتحانات کتبی ‌شد. به همین علت در آن سال موفق به دریافت مدرک سوم متوسطه نشد. اما محمد، اهل مبازره بود؛ بنابراین دو سال پی‌در‌پی با کمک والدینش به نامه‌نگاري و پیگیری از مرکز، مشغول شد؛ اما خواسته‌اش پذیرفته نمی‌شد و به‌ او می‌گفتند چون نمی‌تواند بنویسد؛ امتحان هم نمی‌تواند بدهد. اما وی از پای نمی‌نشیند؛ باز هم نامه می‌نویسد و پیگیری می‌کند؛ نه برای امتیازی، نه برای کسب مقامی و نه برای مال و ثروتی. تنها برای یک حق طبیعی! فقط برای اینکه اجازه امتحان سوم متوسطه را به او بدهند.
تا اینکه سرانجام رئیس فرهنگ وقت ترتیبی داد که محمد بتواند با کمک منشی، امتحانات کتبی را بگذراند. به این ترتیب معمایی بزرگ حل گشت و از آن پس، این شیوه روال معمول امتحانات همه نابینایان شد. در آن زمان برای همه‌گان بسیار عجیب بود که یک نابینا بتواند تحصیل کند.
درخشیدن او زمانی اغاز شد که به تهران رفت. به‌طور متفرقه در امتحانات پایه ششم متوسطه شرکت کرد و در رشته‌ي ادبي، رتبه اول کشوری را کسب نمود و مدال علمي گرفت.
خزائلی ضمن ادامه تحصیل در دبیرستان، اولین فعالیت اجتماعی خود را با تشکیل کلاس درس در منزل آغاز کرد. در همان ایام، نزد شخصی به نام ژوزف که از ارامنه جلفا بود، به یادگیری زبان فرانسه پرداخت. این معلم ابتدا الفبای زبان فرانسه را با کمک حروفی که از گچ و چوب درست کرده بود به او یاد داد و سپس به تعلیم کتاب‌های مقدماتی پرداخت.
وی در سال ۱۳۲۱، با تلاش بسیار و نشان دادن توانایی‌های خود به استخدام آموزش و پرورش در آمد. در آن زمان، گرفتن شغل دولتی برای نابینایان کار بسیار سختی بود؛ اما به این ترتیب، راه دیگری برای رشد و پیشرفت نابینایان گشوده شد.
در ابتدا به ‌صورت آزمایشی یک کلاس ششم ابتدایی به او می‌دهند و از‌ او می‌خواهند کلاس را اداره کند و اگر دانش‌آموزان بتوانند در امتحانات موفق شوند، با استخدامش موافقت می‌کنند. آن کلاس ۳۰ شاگرد داشت و در آخر هر سی شاگرد در امتحانات قبول می‌شوند. آغاز استخدامش در دبستان‌های گلپایگان و خمین بود و پس از آن در دبستان و دبیرستان‌های اراک مشغول به تدریس شد.
در زمان تدریس کلاس ششم ابتدایی، در مدرسه عظیمیه، علی اصغر حکمت، (وزیر فرهنگ وقت) برای بازدید از مدرسه به اراک آمد و هر یک از معلمان به تدریس دروس مربوطه خود پرداختند. خزائلی نیز هندسه را با ارائه اشکال هندسی که ساخته بود، به شاگردان به نحوی آموزش داد که وزیر فرهنگ او را شایسته دریافت نشان علمی دانست و مدال درجه یک علمی را به او اعطاء نمود.
محمد خزائلی در یکی از کلاس‌های خصوصی‌اش، عاشق یکی از شاگردان خود به نام صدیقه عظیمی عراقی شد. با آنکه این عشق دوجانبه بود؛ ولی پدر و مادر دختر با این ازدواج مخالف بودند.
پدر صدیقه وکیل بود و وضع مالی بسیار خوبی داشت و خانواده شناخته شده‌ای بودند. پدر گمان می‌کرد که این مرد اصلا آتیه‌ای ندارد که بخواهد زندگی فرد دیگری را هم اداره کند و به‌ همین دلیل بر ‌آن‌ها سخت می‌گرفت؛ اما صدیقه که خانمی مصمم و با اراده بود توانست رضایت خانواده‌اش را جلب کند و بالاخره با گذشت چند سال این ازدواج در سال ۱۳۱۸ سر می‌گیرد. بعد از آن، همسرش کتاب‌ها را برایش می‌خواند و او مطالب را به حافظه‌اش می‌سپرد. ثمره این پیوند چهار پسر و چهار دختر است. فرزند ارشد آنها، شایسته، در سخنرانی شب دکتر محمد خزائلی، می‌گوید: پدرم بسیار با ما دوست بود و دائم برایمان داستان‌های متنوعی از کتب مختلف تعریف می‌کرد. ایشان حافظه خیلی عجیبی داشتند. به یاد دارم یک بار از من خواستند تا شعری از ابوالعلاء مَعَرّی، شاعر عرب زبان نابینا، برایشان بخوانم. در آن زمان من کلاس هفتم بودم و خیلی عربی بلد نبودم؛ ولی با همان عربی دست و پا شکسته‌ام هشت صفحه از آن شعر را برایشان خواندم. بعد از اتمام، پدرم گفت: شایسته حالا گوش کن! و تمام شعر را حتی بدون یک اشتباه خواندند. کافی بود موضوع یا مطلبی را فقط یک بار بشنوند؛ بلافاصه حفظش می‌کردند و هرگز هم از یاد نمی‌بردند. به ‌نظرم بهترین ویژگی اخلاقی پدر این بود که دلشان نمی‌خواست رنج‌ها و زحماتی که در طول زندگی‌شان کشیده بودند دیگران نیز تجربه کنند و دوست داشتند مسیر را برای هم‌نوعانشان هموار نمایند.
محمد خزائلی که به او «محمد نابغه» لقب داده بودند؛ همزمان با تدریس در مدارس، به آموختن ادبیات عرب، فلسفه‌ی قدیم، فقه و اصول، علم کلام و تاریخ اسلام پرداخت.

با وجود مشکلات فراوان که در سر راهش بود؛ به تهران آمد و در کنکور دانشگاه پذیرفته شد. سرانجام در سال ۱۳۲۴ لیسانس خود را از دانشکده الهیات با رتبه‌ی شاگرد اولی و همراه با مدال علمی دریافت کرد. یک سال بعد، از دانشکده حقوق و چهار سال بعد، از دانشکده ادبیات دو لیسانس دیگر نیز دریافت کرد و باز هم با پشتکار عجیب و ذوق به تحصیل منحصر به فردش، توانست تحصیلات عالیه‌ی خود را ادامه دهد تا جایی که در سال ۱۳۳۲ در رشته‌ی ادبیات فارسی دکترا گرفت و او رساله خود را به روشنگری درباره «اعلام قرآن» اختصاص داد که اکنون این کتاب ارزنده، از جمله کتابهای منبع تحقیقات قرآنی و اسلامی به‏ شمار می‌رود.
همچنین، در سال ۱۳۳۶ از دانشکده حقوق (رشته قضایی) دانشگاه تهران، دومین دکترای خود را اخذ نمود. موضوع رساله وی «مسئولیت مدنی کارفرما، ناشی از عمل کارگر» است.
محمد خزائلی در سال ۱۳۴۱ آموزشگاه خزائلی را در اراک تأسیس نمود و در ادامه، آموزشگاه‌های متعدد خزائلی را در تهران بنا کرد؛ ایشان تمام آموزشگاه‌ها را شخصاً مدیریت می‌کرند. همچنین وی، بنیانگذار اولین مدارس شبانه در ایران است.
اقدام مهم خزائلی که در زندگی نابینایان به‏ویژه در زمینه آموزشی و فرهنگی بسیار تأثیرگذار بود؛ تأسیس انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران و سپس آموزشگاه نابینایان بزرگسال است. هدف از تاسیس این موسسه، ایجاد فرصت مجدد تحصیل برای کسانی بود که در زمان کودکی امکان تحصیل نداشتند.
خزائلی در سال ۱۳۴۶ از طرف مردم اراک به عنوان نماینده در بیست و دومین دوره مجلس شورای ملی انتخاب شد. او در دوره نمایندگی‌اش تلاش‏های فراوانی را در راستای احیای حقوق نابینایان و ایجاد فرصت‏های جدید برای این قشر از جامعه، به‏ کار بست. او مقدمات تأسیس «سازمان رفاه نابینایان» را فراهم نمود.
این دانشمند نامدار، هرگز از بریل استفاده نکرد؛ اما اهمیت خاصی برای آن قائل بود و با تأسیس آموزشگاه بزرگسالان نابینا، یکی از فعالیت‌های مهم خود را به آموزش بریل به ایشان اختصاص داد؛ به همین دلیل او را می‌توان زمینه‌ساز و توسعه‌دهنده آموزش و ترویج بریل میان بزرگسالان نابینا دانست .یکی از اقدامات اثرگذار خزائلی در زمینه بریل که نشان دهنده توجه ویژه او به این خط و ضرورت استفاده از آن است، تلاش و پیگیری‌های فراوان وی برای ورود اولین ماشین چاپ بریل به ایران و راه اندازی آن می‌باشد. رخدادی که فصل نوینی را در حیات آموزشی و فرهنگی نابینایان ایجاد کرد.
در این راستا خزائلی با توجه به نفوذ و ارتباطات گسترده خود، مدیر وقت انتشارات کیهان را به اهمیت بریل در زندگی و تحصیل نابینایان و نبود امکان تولید کتاب‌های بریل در کشور واقف و متقاعد کرد که یک ماشین چاپ بریل را خریده و به ایران وارد کند.
او همچنین عضویت «کمیته اجرایی خاورمیانه» در «شورای ملی رفاه نابینایان»، « اتحادیه بین‌المللی نابینایان» و «کمیته اجرایی کنفرانس بین‌المللی تربیت مبتلایان به نقص بینایی» را برعهده داشته‌است.
خزائلی معتقد بود که فرزندانش باید با دنیای دیگری هم آشنا شوند؛ بنابراین آن‌ها را برای تحصیل به خارج از کشور می‌فرستاد. برای مثال دخترش شایسته را بعد از گرفتن دیپلم در ۱۷ سالگی به پاریس فرستاد. زمانی که شایسته در فرانسه درس می‌خواند یک‌ بار پدرش به دیدن او رفت و از موزه لوور پاریس هم بازدید کرد. مسئولان موزه، زمانی که متوجه نابینایی او شدند، شخصی را برای همراهی‌ وی فرستادند و حتی اجازه دادند بر روی مجسمه‌ها دست بکشد.
از دیگر ویژگی‌های شخصیتی ایشان شوخ‌طبعی ادیبانه‌شان بود؛ طوری‌که هرگز همراهان احساس خستگی نمی‌کردند. ایشان همچنین برای گوهر وجودی زن ارزش بسیاری قائل بودند و به مقام والای بانوان احترام زیادی می‌گذاشتند.
خزائلی ارادت بسیاری به بوستان و گلستان سعدی داشت و در این زمینه دو جلد کتاب به نام‌های شرح گلستان و شرح بوستان دارد. همچنین کتاب‌های “گلهای ادب” و “دستور زبان جاویدان” نیز از آثار گرانقدر دکتر محمد خزائلی به شمار می‌آیند.
سرانجام محمد خزائلی، پس از شش دهه تلاش خستگی‌ناپذیر، در ۲۲ خرداد ۱۳۵۳، در سن ۶۱ سالگی درگذشت. در مدت زندگی پر برکت خود ۳۹ کتاب ارزنده تألیف کرد که اغلب آن‌ها در دانشگاه‌ها و مدارس علمیه تدریس می‌شوند.