” آوای سکوت “

او را می توان این چنین توصیف کرد: “برترین ذهن در کل بشریت”

 

لوددویگ ون بِتهوون (Ludwig van Beethoven) موسیقی‌دان و آهنگساز اهل آلمان که شخصیتی مهم در انتقال بین دوره‌های کلاسیک و رمانتیک در موسیقی غرب بود و یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان اروپایی به حساب می‌آید.

در این مقاله زندگینامه لودویگ ون بِتهوون را مورد بحث قرار می دهیم:

لودویگ ون بتهوون، روز ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰م در خانه‌ای فقیرانه در شهر بن واقع در آلمان امروزی متولد شد.

پدرش، یوهان فان بتهوون (Johann van Beethoven) یک موسیقیدان در ایالت دوشی برابانت اتریش (منطقه ولامس کنونی) و مادرش ماریا ماگدالِنا کِوِریش فان بتهوون (Maria Magdalena Keverich) نام داشتند. این خانواده صاحب هفت فرزند شدند که چهار تن از آنان در کودکی درگذشتند و لودویگ و دو برادر کوچکتر از او به نام‌های کاسپار و نیکولاس باقی ماندند.

پدرش اولین معلم موسیقی بتهوون بود. او بعدها معلمانِ محلی دیگری نیز داشت، مانند: ژیل ون دن ایدن (نوازنده ارگ دربار)، توبیاس فردریش فایفر (یک دوست خانوادگی که شهریه آموزش ساز شستی‌دار او را پرداخت می‌کرد)، و فرانتس روانتینی (از بستگانی که او را در نواختن ویولن و ویولا راهنمایی می‌کرد).

روش یادگیری بتهوون که از پنج سالگی‌اش شروع شد، از همان ابتدا سخت و شدید بود و اغلب او را به گریه می‌انداخت. دخالت و بی‌خوابی‌های استادش فایفر، باعث می‌شد در اواخر شب جلسات نامنظمی برگزار کند و بتهوون از تختخوابش به طرفِ ساز کشیده می‌شد. استعداد موسیقی او از سنین کودکی آشکار بود. یوهان (پدر بتهوون) تلاش کرد تا پسرش را به‌عنوان یک کودک نابغه معرفی کند، چنان‌که ادعا می‌کرد بتهوون در اولین اجرای عمومی‌اش در مارس ۱۷۷۸ (هنگامی که نامش روی پوسترهای این اجرا قرار گرفت)، تنها شش سال داشت.

در سال ۱۷۸۰ یا ۱۷۸۱، بتهوون تحصیلات خود را با مهم‌ترین معلم خود در بن، کریستیان گوتلوب نیفه(Christian Gottlob Neefe) ، که در آن سال به‌عنوان نوازنده اُرگِ دربار معرفی شده بود، آغاز کرد. نیفه آهنگسازی را به او آموخت و تا مارس ۱۷۸۳ به او کمک کرد تا اولین اثر خود را با نامِ «واریاسیون‌ها روی ساز شستی‌دار» وو ۶۳،  نوشته و منتشر کند. (کارهای اولیه و بدون شماره بتهوون امروزه با عنوان «وو» شناخته می‌شود و بدون شماره ی اپوس است).

بتهوون خیلی زود با نیفه به‌عنوان دستیارِ ارگ‌نواز شروع به کار کرد؛ در ابتدا (۱۷۸۱) وی بدون دستمزد کار می‌کرد اما بعدتر (۱۷۸۴) به‌عنوان یک کارمند حقوق‌بگیرِ دربار که توسط کاپل‌مایستر و رهبر ارکستر، آندره‌آ لوکزی (Andrea Lucchesi) اداره می‌شد، مشغول به کار شد. حاصل این دوره، سه سونات پیانوی نخستین وی (وو ۴۷) است. این اثر که در سال ۱۷۸۳ منتشر شد و به‌نام «سونات انتخابگر» نیز شناخته می‌شود.

بتهوون در دسامبر ۱۷۸۶، برای اولین بار با هزینه ی کارفرمای خود به وین سفر کرد، که ظاهراً این سفر به امید آموزش موسیقی از موتزارت بوده‌است. جزئیات رابطه بتهوون و موتزارت نامشخص بوده، و از جمله اینکه آیا آنها واقعاً ملاقات داشته‌اند، مشخص نیست. در مه ۱۷۸۷، مادرش بیمار شد و او سریعاً به بن بازگشت، اما مادرش پس از مدت کوتاهی درگذشت و به‌دنبال آن اعتیاد پدرش به الکل، عمیق‌تر شد؛ در نتیجه وی مسئولیت مراقبت از دو برادر کوچکتر خود را به‌عهده گرفت و پنج سال دیگر در بن اقامت گزید.

در سال ۱۷۸۹، پدر او بالاجبار از خدمت در دربار بازنشسته شد. از این رو بتهوون با نوازندگی ویولا در ارکستر دربار، کمک بیشتری جهت کسب درآمد برای خانواده کرد.

او از سال ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۲، تعدادی اثر (که هیچ‌کدام در آن زمان منتشر نشده بودند) تألیف کرد که نشان‌دهنده ی دامنه و بلوغِ رو به رشد بتهوون است.

نوامبر ۱۷۹۲، در پی شایعاتی درباره وقوعِ جنگ ائتلاف اول، بتهوون بن را به مقصد وین ترک کرد. او اندکی پس از ورودش فهمید که پدرش درگذشته است.

بتهوون که تصمیم نداشت بلافاصله موقعیت خود را به‌عنوان آهنگساز تثبیت کند، وقت خود را به مطالعه و اجرای موسیقی گذراند. او تحت نظرِ هایدن آموزش دید و تلاش کرد بر کنترپوان مسلط شود.

در مارس ۱۷۹۵، اولین اجرای عمومی آثار بتهوون در وین انجام گرفت، کنسرتی که در آن برای نخستین بار یکی از کنسرتو پیانوهای خود را اجرا کرد.

اجرای اولیه در سال‌های ۱۸۰۰ و ۱۸۰۳، با نخستین سمفونی‌های او (اول و دوم) همراه بود و به این خاطر به‌عنوان یکی از مهم‌ترین آهنگسازان نسلِ جوانِ کشور، پس از هایدن و موتزارت شناخته شد.

اوایل سال ۱۸۰۱، بتهوون در نامه‌هایی برای دوستانش، راجع به علائم و مشکلاتی نوشت که هم در زندگی حرفه‌ای و هم در زندگی اجتماعی‌اش، برای او مشکل ایجاد کرده بود. مشکل آن بود که بتهوون در طی سال‌های پیش از آن، دچار نزول تدریجیِ شنوایی شده بود که با شکل شدیدی از وزوز گوش همراه بود. او به توصیه پزشک خود از آوریل تا اکتبر ۱۸۰۲ به یک شهر کوچکِ اتریش، در خارج از وین، سفر کرد تا تلاش کند خود را با شرایط جدید وفق دهد.

بتهوون نیز در این زمان دچار کاهش تدریجی شنوایی شد، با این حال، او تمام تلاش خود را کرد تا این واقعیت را از اطرافیان خود پنهان کند. او برای اولین بار در نامه ای به یکی از دوستانش راز خود را فاش کرد:

” شما می خواهید در مورد وضعیت فعلی من بدانید؛ خب در کل اصلا بد نیست. در واقع من موقعیت بسیار خوبی دارم. اما آن دیو حسودِ سلامتی من، جلوی پیشرفتم را گرفته است: مدتی است که شنواییم به تدریج ضعیفتر شده و‌ حقیقت این است که علیرغم موفقیت‌های بزرگی که داشتم، زندگی بسیار بدی را پیشرو خواهم داشت. دو سال است که تقریباً از همه گردهمایی‌های اجتماعی اجتناب کرده‌ام، زیرا نمی‌توانم به مردم بگویم «من ناشنوا هستم». اگر من به هر حرفه دیگری تعلق داشتم آسان تر بود، اما در حرفه من واقعاً وضعیت وحشتناکی است. “

کم‌شنوایی او مانعی برای آهنگ‌سازی‌اش نشد، اما نوازندگی در کنسرت‌ها، که یک منبع درآمد سودآور برای او بود، به‌طور فزاینده‌ای برایش دشوار شده بود. در سال ۱۸۱۱، بتهوون پس از یک تلاش ناموفق برای اجرای کنسرتو پیانو شماره ۵، دیگر در ملاء عام، اثری اجرا نکرد، تا اینکه رهبری اولین اجرای سمفونی نهم در سال ۱۸۲۴ را به‌عهده گرفت که این امر نیز مشکلاتی در علامت‌دادنِ وی به نوازندگان ایجاد کرد و باعث نگرانی رهبر دیگر این ارکستر، میخائیل اوملاوف (Michael Umlauf) شد.

در ماه مه ۱۸۰۹، هنگامی که نیروهای نظامی، وین را به توپ بسته بودند، بتهوون بسیار نگران این بود که این سروصدا آنچه را که از شنوایی او باقی مانده بود، نابود کند. به‌همین جهت در زیرزمین خانه ی برادرش پنهان می‌شد و گوش‌هایش را با بالش می‌پوشانید.

بتهوون دارای روحیه‌ای جدا از روابط غیراخلاقی بود و از افکار ناروا و به‌دور از نزاکت بیزار بود و عشق را به صورت پایان‌ناپذیری مقدس می‌شمرد. آنتون شیندلر(Anton Felix Schindler) دوست نزدیک بتهوون می‌نویسد: «او سراسر عمرش را به پاکی و عفافی دوشیزه‌وار گذراند و هرگز ضعف نفسی نداشت که به خاطر آن وجدانش در خورِ ملامت باشد»

وی در ۳۰سالگی با دو دوشیزه جوان دیدار کرد که تأثیر برجسته‌ای در زندگی او داشتند و رابطه بتهوون با این دو از همه روابط عاشقانه ی او پررنگ‌تر هستند. هر دوی دوشیزگان از خانواده اشرافی و شیفته موسیقی بودند. وقتی بتهوون با تِرِز برونسویک (Therese Brunswick)۲۰ساله آشنا شد،  دختر کوچکی بود و بتهوون مدتی در وین به وی درس پیانو می‌داد. گاهی هر درس چهار ساعت به طول می‌انجامید. وی از آن هنگام عاشق بتهوون شده بود و در ماه مه ۱۸۰۶، با یکدیگر نامزد شدند. ترز فکری آسمانی و دور از امیال روان‌تنی داشت. او درباره بتهوون کمتر حرف می‌زد و در خاطراتش، به نامه یا هدیه‌ای از طرف بتهوون اشاره نمی‌کند. مشخص نیست چه مانعی در راه ازدواج این دو نفر وجود داشته‌است. ممکن است اختلاف طبقاتی یا فقر مالی بنتهوون باشد، یا رفتار و بیماری او که از مردم دوری می‌جست، ترز را تحت تأثیر قرار داده و او را از این ازدواج مأیوس کرده باشد. در هر صورت این ازدواج صورت نگرفت ولی ترز تا آخرین لحظات عمرش (۱۸۶۱)، او را دوست داشت و بتهوون نیز سالها بعد (۱۸۱۶) گفته بود: «وقتی به‌یاد او هستم، مثل نخستین باری که او را دیدم، دلم به تپش می‌افتد». ترز نیز عکسی به یادگار از خودش به بتهوون اهدا کرده بود و روی آن نوشته بود: «به نابغه بی‌مانند، به هنرمند بزرگ، به انسان خوب». عشق بتهوون به وی به قدری شدید بود که یک بار در سال آخر عمرش و در حضور یکی از دوستانش عکس ترز را گریه‌کنان می‌بوسید و با صدای بلند می‌گفت: «تو همچون فرشتگان زیبا و بزرگ بودی».

دوشیزه جوان دوم، در انتظار جایگزینی برای نخستین عشقش بود. او ۱۶ سال داشت و نامش جولیِتا گیچارد (Giulietta Guicciardi) بود. جولیتا از خانواده کُنت‌های میلان بود و چنین به نظر می‌رسد که برای هم‌آغوشی با این نابغه سرکش آفریده شده بود؛ با چهره‌ای مطبوع و رنگ‌پریده. بتهوون بعد از افسردگی‌ها و رنج‌های بی‌شمار، لبخند زندگی را در آغوش این دختر بازیافت.

ولی آن دوشیزه به‌زودی عشق دیگری یافت. بتهوون سونات پیانو شماره ۱۴ را به جولی اهدا کرد که امروزه معمولاً با نام «سونات مهتاب» شناخته می‌شود.

بین سالهای ۱۸۱۵ و ۱۸۱۷، کارایی بتهوون برای آهنگسازی کاهش یافت. خودِ او بخشی از این توقف را ناشی از یک بیماری طولانی مدت (که او آن را «تب التهابی» نام نهاده بود) می‌دانست. بیماری و مرگ برادرش کاسپار در اثر بیماری سل نیز ممکن است در این دوره ی کم‌کاری، نقش داشته باشد. همچنین در مدتی که کاسپار بیمار شده بود، بتهوون برای مراقبت از وی، متحمل هزینه زیادی شد و نتوانست برای مراقبت از خودش پولی داشته باشد.

پس از درگذشت کاسپار، بتهوون بلافاصله وارد یک درگیری حقوقی طولانی با همسرِ کاسپار، یوهانا فان بتهوون، شد که موضوع آن گرفتنِ سرپرستی کارل، فرزند کاسپار و یوهانا، پس از نه سالگی بود. بتهوون یوهانا را به‌دلیل مدیریت مالی و اخلاقی جزو والدین ناسالم قلمداد می‌کرد (او قبل از ازدواج با کاسپار، دارای یک فرزند نامشروع بود و محکومیت کیفری سرقت نیز داشت).

بتهوون عشق و علاقه ی شدیدی به برادرزاده‌اش کارل داشت و در این راه از هیچ کوشش و فداکاری دریغ نمی‌کرد، به همین خاطر متحمل رنج و سختی‌های زیادی شد.

در اوایل سال ۱۸۱۸، سلامتی بتهوون مقداری بهبود یافته بود و برادرزاده ی وی در ژانویه همان سال به او ملحق شد؛ اما شنوایی‌اش بدتر از قبل شده بود تا جایی که مکالمه نیز برایش دشوار شد و برای این کار نیاز به استفاده از دفترچه یادداشت داشت. همزمان، مدیریت خانواده نیز تا حدودی بهبود یافته بود. بازدهیِ موسیقی او در سال ۱۸۱۸ هنوز هم تا حدودی کاهش یافته بود، اما کماکان آثار و آهنگ‌هایی ساخت.

او آرزو داشت و سعی می‌کرد برادرزاده‌اش تحصیلات عالیه داشته باشد یا تاجری معروف شود، اما در این راه ناکام ماند و کارل بیشترِ وقت خود را در قمارخانه‌ها می‌گذراند و از دیگران پول قرض می‌گرفت.

بتهوون به طور کلی به عنوان پدر دوران رمانتیک شناخته میشد. او همچنین به عنوان بزرگ‌ترین موسیقیدان تاریخ همیشه مورد ستایش قرار گرفته است. آوازه اش موسیقیدانان، آهنگسازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده است. در دوران ناشنوایی کامل، برخی از پیچیده ترین آثار خود را آفرید. این سالها بهترین دوران تصویرسازی های ذهنی و آهنگسازی اوست و در حقیقت باشکوه ترین ابداعات هنری او را به نمایش می گذارد.

در اواخرِ پاییز ۱۸۲۶، بتهوون در راه بازگشت از سفری به ییلاق‌های اطرافِ وین، به‌شدت دچار سرماخوردگی و سینه‌پهلو شد و در منزلش بستری گردید. برادرزاده‌اش را در پیِ طبیب فرستادند اما نقل می‌شود که وی این مأموریت را فراموش کرده و پس از دو روز به یاد می‌آورد که چه کاری داشته‌است. بتهوون در هنگام بستری بدون پرستار بود و برادرزاده‌اش نیز مشغول بازی بیلیارد بود و پول‌هایی هم که از بتهوون می‌گرفت، خرج قمار می‌کرد. سرانجام مستخدم میخانه‌ای که کارل در آنجا قماربازی می‌کرد، طبیبی را به بالین او فرستاد. پزشک که او را با صورت برافروخته و تنگیِ نفسِ شدید مشاهده کرد، برای مشورت از جراح معروف شهر کمک خواست و بتهوون تحت عمل جراحی قرار گرفت. او چهار بار ۱۸۲۷، تحت عمل جراحی قرار گرفت و جسم نیرومند وی به‌مدت سه ماه با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد.

در این زمان خیلی از دوستان بتهوون او را فراموش کرده بودند و اگر کمک‌های دوستان انگلیسی وی نبود ، آخرین روزهای زندگی‌اش با فلاکتِ بیشتری سپری می‌شد.

در نهایت او در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ در سن ۵۶ سالگی درگذشت.

در مراسم تشییعِ جنازه، طبق تخمین‌های متفاوتی که از شاهدان عینی نقل می‌شود، حدود ده تا سی هزار نفر حضور داشته‌اند که تا آن زمان بی‌سابقه بود.